رویکردی به معماری ژاک هرتزوگ و پیر دمورون

رویکردی به معماری ژاک هرتزوگ و پیر دمورون
مقدمه
معماري و تفكر در طول تاريخ به يكديگر وابسته بودهاند و همواره با ايجاد تحول در انديشههاي زمانه، معماري دچار تحول شده است. اگر سطح را بعنوان عامترين واژههاي معماري بپذيريم، ميتوان تحول معماري دورههاي مختلف را در تحول سطح جستجو كرد.
با اين فرض ميتوان به بررسي جايگاه سطح در معماري معاصر پرداخت. ديدگاههاي متفاوتي نسبت به سطح در معماري معاصر مطرح شده است كه بعنوان نمونه ميتوان به سطح شفاف، سطح كدر، سطح مفهومي، سطح بدون مركز، سطح پيوسته اشاره كرد كه نقطه اوج هر كدام را ميتوان در آثاري چون: خانه شيشهاي (فيليپ جانسون)، اپراي توكيو (ژان نوول)، خانه ديوار(جان هيدك)، پارك لاويلت (برنارد چومي) و كتابخانه ژوسيو (رم كولهاس) مشاهده كرد.
سطح نيمه شفاف يا سطح كدر كه موضوع بحث اين مقاله است، محصول پسامدرنيته و نگاه نيمه شفاف به جهان هستي است و آثار هرتزوگ و دمورن در اين حوزه انديشه قابل بررسي است.
اين دو معمار در سال 1950 ميلادي در شهر باسل سوئيس به دنيا آمده و بين سالهاي 75-1970 تحت نظر آلدو روسي به آموزش معماري پرداخته و در سال 1978 شركت هرتزوگ و دمورن و همكاري را تأسيس نمودهاند و تاكنون ضمن تدريس در دانشگاههاي معتبر جهان به فعاليت حرفهاي خود ادامه ميدهند. آنها در سال 2001 ميلادي جايزه معتبر پرایتزكر را بطور مشترك دريافت نمودند.
اساس كار هرتزوگ و دمورن بر طراحي سطح (پوسته بيروني بنا) قرار دارد و آنها معتقدند كه دوران پروژههايي كه حجم و يا برنامههاي پيچيده دارند به سر رسيده است و اكنون بايد به پروژههايي با سطح پيچيده انديشيد. با اين هدف سعي در بكار بردن روشهاي متفاوتي جهت دستيابي به سطح عميق و پیچيده دارند. استفاده از تكنولوژيهاي پيشرفته چاپ روي بتن، شيشه و پلاستيك، نقاشي انتزاعي بر نماي ساختمانها، تركيب مصالح شناخته شده به روشهاي جديد و توجه به نقش طبيعت در تأثيرگذاري بر نماي ساختمان از جمله مهمترين روشهاي مورد استفادهي آنان است.
در مجموع آثار آنها را ميتوان در سه دسته بررسي کرد:
1- ايجاد پوسته دو جداره
در اين دسته آثار، هرتزوگ و دمورن با استفاده از سطوح پارچهاي و يا فلزي مشبك در مقابل سطح شيشهاي نما، پوستهاي دو جداره را بوجود ميآورند، كه كيفيتهاي فضايي و بصري متنوعي به ساختمان ميدهد. ساختمان مركز تحقيقات شركت روچه فارما16 يكي از اين دسته آثار است كه بين سالهاي (2000-1993) طراحي و اجرا شده است. ” اين ساختمان در يك مجموعه بنا شده است و اكثر بلوكهاي آن قبلاً ساخته شدهاند. بنابراين بايد از شرايط موجود در آن مجموعه از لحاظ كد ارتفاعي و كشيدگي و… پيروي ميشد.
اما از آنجا كه اين ساختمان در كنار خيابان قرار داشت و همچنين بدليل محدودي وسيع و پيچيدهي كاربريهايش- كتابخانه، كافهتريا، سالن اجتماعات، آزمايشگاه-زندگي دروني آن مهمتر از ارتباط آن با زندگي شهري ديده شد.
اين فكر و نقش بينابيني كه اين ساختمان در ارتباط با شهر و مجموعه روچه فارمادارد مقدمهاي شد براي اينكه ارتباط بصري آن با شهر قابل حفاظت و كنترل باشد. (شايد مانند يك صومعه)
بنابراين تصميم گرفته شد تا از سطوحي پارچهاي كه قابليت كنترل داشته باشند- در مقابل پوستهي شيشهاي نما- استفاده شود، كه هر كاربري مطابق نيازش از نور استفاده كند.”
پروژهي ديگري كه ميتوان بدان اشاره كرد، طرح احياي پنج پاساژ تجاري درمونيخ است. اين طرح كه برنده اول يك مسابقه بود، بين سالهاي 1994 تا 2003 ميلادي طراحي و اجرا شده است. از آنجا كه پروژه در محدوده بافت تاريخي شهر مونيخ واقع شده است، بنابراين طرح در حوزهي ساماندهي و بهسازي بافت تاريخي قرار ميگيرد. اما يكي از اين پنج پاساژ بدليل خسارت زيادي كه بر آن وارد آمده بود، بطور كلي تخريب شد و طرح جديدي براي آن ترسيم شده است. ” ويژگي بارز اين ساختمان پوستهي دو لايهي آن است كه پوسته فلزي و متخلخل خارجي بوسيلهي ماشين قابل باز و بسته شدن است. ساختار چند لايهي پوسته خارجي به ساختمان حالتهاي گوناگوني ميبخشد و باعث بوجود آمدن كيفيتهاي نوري متنوعي در فضاهاي داخلي ميشود.”
هرتزوگ و دمورن، در چند پروژهي ديگر هم مانند ساختمان اداري شركت بيمه هلوتيا پاتريا (2001-1998)، مجموعه مسكوني خيابان هرن(2000-1996)، آپارتمان مسكوني در پاريس(2000-1996) از اين تكنيك استفاده كردند.در مجموع به نظر ميرسد در اين دسته آثار، هرتزوگ و دمورن تحت تأثير انديشهها و آثار كريستو به ويژه پروژههاي بستهبندي او بودهاند.
2- ايجاد بافت بر پوسته خارجي
ويژگي بارز اين دسته آثار، استفاده از تكنيكهاي چاپ بر روي پوسته خارجي بناها است كه هرتزوگ و دمورن از روشهاي بسيار متفاوتي جهت ايجاد اين بافتها استفاده ميكنند.
بعنوان نمونه در طرح كارخانه و انبار شركت ريكولا (1993-1992) از دو تكنيك متفاوت در ديوارهاي جانبي پروژه استفاده شده است.” ساختمان اين كارخانه در مكان بسيار زيبايي ميان كانال راين و يك رودخانه در جنوب شهر Mulhouse واقع شده است. اين ساختمان از يك سرسراي ساده با پلانهاي انعطافپذير تشكيل شده است. فرم ساختمان يادآور يك جعبه مقوايي است كه سقفش از انتها تا خورده است (مانند دنبالهي يك كلاه).
سقفهايي كه مانند دو بازو در تمام طول ساختمان ادامه يافتهاند، به سوي محوطه و ورودي گشوده شدهاند و فضاي مناسبي جهت حركت ماشينهاي حمل و نقل و بالابرها بوجود آوردهاند. همچنين اين سقفها سايه بوجود ميآورند و موجب محافظت در برابر تغييرات جوي ميشوند.
دو سمت كوتاه كارخانه بوسيلهي دو ديوار سياه بتني پوشيده شدهاند. همهي آبهايی كه (در روزهاي باراني) در سقف جمع ميشوند، بوسيلهي جزئيات اجرايي خاصي، قطره قطره از ديوارها به پايين منتقل ميشوند. در اثر پايين آمدن آب از ديوارها، يك فيلم كوتاه از زندگي طبيعي شكل ميگيرد: ” يك راندوي طبيعي و مداوم.”
دو ديوار بلند ساختمان، سبك و ثابت هستند و محيط مناسبي را در اثر فيلتر كردن نور روز بوجود ميآورند. فيلتر شدن نور در اثر چاپ مات پليكربنات بر روي پانلهاي نما اتفاق ميافتد. اين پانلها بوسيله نقشهاي تكرار شوندهاي از گياهان- كه بر پايهي عكسهاي كارل بلوز فيلدتهيه شده است- شكل گرفتهاند. تأثير پانلها در فضاي داخلي را ميتوان مانند چادري دانست كه ارتباطي را با درختان سايت و بوتهها بوجود ميآورد و اگر نور روز كم باشد، تصاوير چاپ شده، آشكارا از بيرون ديده ميشوند و تصوير ذهني پانلهاي نما بسيار قوي ميشود تا حدي كه اين سطوح بسته و صلب به نظر ميآيند و تأثير آنها شبيه ديوارهاي بتني كنار ساختمان ميشود.”
به عبارت ديگر با استفاده از اين روش ديوارها شخصيتي دوگانه به خود ميگيرند كه باعث بوجود آمدن كيفيت بصري متفاوتي ميشوند.
هرتزوگ و دمورن در پروژهي استوديوي رمي زوگ (1996-1995) هم از روش هدايت آب باران و همچنين از تيپولوژي ساختمان كارخانه و انبار ريكولا استفاده كرده و پروژهي ديگري را طراحي كردهاند. اما يكي از مهمترين پروژههايي كه در اين دسته قرار ميگيرد، كتابخانه دانشكده فنيابرسوالد است. مساحت اين ساختمان 1504 متر مربع است و بين سالهاي 1996-1994 طراحي و از 1999-1997 اجرا شده است.
” ساختمان از يك مكعب ساده با سه طبقهي يكسان تشكيل شده است و دسترسي به هر طبقه به راحتي صورت ميگيرد. ميزها و صندليها و قفسهها بصورت منظم و با تكرار چيده شدهاند. سيماي بيروني ساختمان، يادآور ساختار يك انبار (مخزن) است كه به سه قسمت تقسيم شده است. اين ويژگي در اثر استفاده از سه نوار عريض شيشهاي كه دور نما چرخيدهاند، بوجود آمده است…بر روی قطعات پيش ساختهي بتن كه شبيه نوارهاي شيشهاي هستند، با تكنيكهاي چاپي خاصي، بافت ایجاد شده است.
شكلهاي چاپ شده در نما از تصاويري هستند كه هنرمندي بنام توماس راف آنها را از روزنامههايي كه در طول يك سال جمعآوري كرده بود، انتخاب كرده است.”
نكته حائز اهميت در اين اثر اين است كه با استفاده از تكنيكهاي چاپي، تمام سطح نما يكپارچه به نظر ميرسد و مرز بين بتن و شيشه از ميان ميرود و نوعي ايهام و عدم شفافيت در نما به دست ميآید که حکایت از نگاهی انتقادی به مسئلهي صداقت در معماري- كه مهمترين ويژگي معماري مدرن بود- دارد.
3- ايجاد بافت با پوسته خارجي
دسته سوم و آخرين دستهاي كه تعدادي از مهمترين آثار هرتزوگ و دمورن در آن مورد بررسي قرار ميگیرد، ايجاد بافت بوسيلهي پوسته خارجي است. در اين آثار، پوستهي خارجي ساختمان بافت را بوجود ميآورد و با استفاده از پر و خالي كردن پوستهي خارجي، تغيير درجه شفافيت حاصل ميشود.
پروژه برج كنترل و راهنما (طرح 1989، اجرا 1994-1991) از جمله آثاري است كه باعث به شهرت رسيدن هرتزوگ و دمورن در دهه پاياني قرن بيستم شد. سايت اين پروژه در انتهاي خط راه آهن و در كنار ديوارهاي قديمي يك قبرستان قرن هجدهمي واقع شده است. تعداد بسيار زيادي از خطوط راه آهن در سايت پراكنده شدهاند و كيفيت فضايي و بصري پيچيدهاي بر آن حاكم است.
حجم بلند و مسي برج كنترل در شش طبقه طراحي شده است و كليهي دستگاههاي الكترونيكي جهت كنترل قدرت و امواج منتقل شده به ايستگاه راه آهن و خطوط وابسته آن را، در خود جاي داده است و تعدادي ايستگاه كار و فضاهاي فرعي هم در آن تعريف شده است. شاخصترين ويژگي اين ساختمان، نوارهاي مسي هستند كه با عرض تقريبي 20 سانتيمتر دور بدنهي بتني ساختمان چرخيدهاند و در مكانهاي معيني براي تأمين نور فضاهاي داخلي، پيچ خوردهاند.
در اثر وجود اين حلقههاي مسي، ساختمان مانند قفس فاراديعمل كرده و از جريانهاي الكتريكي درون ساختمان در مقابل تأثيرات غير منتظرهي خارجي محافظت مينمايد. بنابراين حلقهها علاوه بر مسائل زيباييشناسي به مسائل عملكردي هم پاسخ ميدهند. مسئله اصلي در زيباشناسي حلقهها، حذف مرز بين تاريكي و روشني است، كه باعث تغيير درجه شفافيت و ارائه تعريفي جديد از پوسته خارجي شده است. پروژه ديگري كه در اينجا قابل بررسي است، كارخانه شرابسازي دومينوس است كه در يك مكان استثنايي در ناپاولي در ايالت كاليفرنيا واقع شده است.
ساختمان اين كارخانه به سه بخش عملكردي تقسيم شده، بگونهاي كه سه بخش در سلسله مراتب هم بصورت خطي، حجم كلي ساختمان را بوجود آوردهاند. ساختمان به طور كلي 100 متر و عرض 25 متر و ارتفاع 9 متر كه توانسته رابطهي مطلوبي با سايت پروژه برقرار كند.
طراحان پروژه در وصف آن گفتهاند:
” از آنجا كه ارتفاع درختان انگور در كاليفرنيا به 2 متر هم ميرسد، ما همواره به تلفيق ساختمان با بافت هندسي و خطي باغ انگور تأكيد داشتيم. اقليم منطقه هم داراي ويژگيهاي جالبي بود: روزهاي بسيار گرم و شبهاي بسيار سرد. ما تصميم گرفتيم كه ساختاري طراحي كنيم كه بتواند تعادل را بين اين تفاوت درجه حرارت برقرار سازد.
در ايالات متحده كنترل درجه حرارت بصورت اتوماتيك در هر اتاق صورت ميگيرد و استراتژي معمارانهاي ما يعني استفاده از ديوارها به عنوان تنظيم كنندهي درجه حرارت در آنجا ناشناخته بود. در جلوي نماها، شبكههايي را قرار داديم كه بوسيلهي قلوهسنگهاي رودخانه پر شده بودند. بنابراين، اين ديوارها توانستند دماي روز را كاهش دهند و دماي شب را بيفزايند. ما در اين پروژه توانستيم بيان ديگري از پوستهي ساختمان ارائه كنيم. ما آزمايش اول خود را در جعبهي كنترل و راهنماي باسل پيرامون درجه شفافيت- بعنوان يك قابليت ساختاري معماري- انجام داديم و اين پروژه، تجربهي دوم است. همانگونه كه گفتيم، ما همواره به دنبال ايجاد عناصر معماري جديد هستيم، حتي اگر تعريف متفاوتي از ديوار سنگي باشد.”
پروژه ديگري كه ميتوان به آن اشاره كرد، مركز فرهنگي و هنري اسكار دومينگوئز است كه در سال 1999 طراحي شده، اما به مرحله اجرا در نيامده است. مسئلهي مهم در اين پروژه، پيچيده شدن حجم آن است كه اندكي با نظرات اوليهي طراحان متفاوت است. از آنجا كه تحولات بسياري در دهه آخر قرن بيستم در معماري معاصر بوجود آمده است، به نظر ميرسد كه هرتزوگ و دمورن هم تحت تأثير قرار گرفته و درطراحي اين پروژه به مسئلهي حجمپيچيده علاوه بر سطح پيچيده، انديشيدهاند و از لحاظ گونهشناسي طرح مركز فرهنگي اسكار دومينگوئز بر پايهي سيستم حياط شكل گرفته است.
هرتزوگ و دمورن ميگويند: ” مسئلهي حياط از چند جنبه براي ما مهم بود؛ از لحاظ تأمين نور روز، ديدها و جهتيابي بازديد كنندگان و استفاده كنندگان از فضاي موزه و كتابخانه و همچنين پيروي از ساختار گونهشناسي غالب منطقه- كه همان سيستم حياط است- … اين مسئله به ما امكان ميدهد كه همهي فعاليتها را زير يك سقف سازماندهي نكرده و از بازوهاي مختلفي استفاده كنيم.”
بنابر نظر هرتزوگ و دمورن، در طرح اين مجموعه سعي شده است كه فضاي حياطها بگونهاي طراحي شوند كه مانند فضاهاي داخلي به نظر آيند و “گفتگوي مداومي كه بين فضاي بيرون و درون بوجود ميآمد بسيار مد نظر ما بود، تا حدي كه ميخواستيم مرز بين اين دو فضا محو شود.” با دقت در اين پروژه، متوجه ميشويم كه مسائل مطرح شده در آن فراتر از توجه به سطح به عنوان پوستهي جدا كننده است و مسائل را بگونهاي ساختاري جستجو كردهاند.
توجه به نقش حياط به عنوان فضايي بينابين شهر و مجموعه فرهنگي، توجه به سطوح پيچيده بينابين طبقات (توجه به طراحي مقطع) و توجه به نيروها و ساختارهايي غالب سايت از جمله مهمترين ويژگيهاي اين پروژه هستند كه با توجه به پوستههاي خارجي و خالي كردن آنها با نظمي جديد به اوج بيان شكلي خود رسيده است. اما مسئلهي سطح در جديدترين اثر اجرا شدهي هرتزوگ و دمورن، يعني ساختمان مركز خريد شركت پرادا در توكيو(2003-2000) داراي بيان متفاوتي است.
آنها در توصيف اين پروژه ميگويند: ” ما خيلي زود تصميم گرفتيم كه از يك حجم عمودي استفاده كنيم تا حداكثر استفاده را از سطح طبقات بكنيم. سطوح اين پروژه به نوعي مانند ميدان هستند، كه قابل مقايسه با فضاهاي عمومي شهرهاي اروپايي است. شكل ساختمان اساساً از پروفيلهاي زاويهداري كه دور تا دور آن چرخيده، بوجود آمده است. ويژگي جالب حجم اين است كه بسته به ديد ناظر، ممكن است مانند يك كريستال كاملاً مدرن و يا يك نوع ساختمان باستاني با سقف هرمي شكل باشد.
اين دوگانگي كه هميشه باعث تغيير شخصيت ساختمان ميشود، بوسيله تأثير مجسمه گونهاي كه سطح سازهاي براق شبكهها به آن داده است، تشديد ميشود. شبكه لوزي شكل نما از همه طرف بوسيلهي تركيبي از سطح برآمده، سطح فرو رفته يا سطح صاف با پانلهاي شيشهاي پوشانده شده است. اين تنوع هندسي باعث بازتابهاي زيادي ميشود، و به بازديد كنندگان در بيرون و درون ساختمان اجازه ميدهد كه تغييرات محصولات پرادا و شهر و مردم را مشاهده كنند.
اما شبكهي نما فقط يك پوشش ظاهري نيست، اين شبكه بطور مؤثري با ساختار سازهاي پروژه تلفيق شده است. همچنين در بكار بردن مصالح سعي شده است، ويژگي دوگانهي ساختمان حفظ شود. مصالح يا فرا صنعتي هستند، مانند رزين، سيليكون و فايبرگلاس و يا فرا طبيعي مانند چرم، tuff يا الوار پر منفذ چوب.
بنابراين تضاد مصالح از دستهبنديهاي سبكي مشخص جلوگيري نموده و اجازه ميدهد كه هم سنتگرايان و هم راديكالها برداشت خود را داشته باشند و به نوعي تساوي كه در فرهنگ عمومي معاصر مطرح است، اشاره ميكند.”
نتیجه گیری:
در مجموع ميتوان آثار هرتزوگ و دمورن را با هنرمندان نقاش سبك اكسپرسيونيسم انتزاعي مانند مارك روتكوو جكسن پولاك مقايسه كرد كه با تأكيد بر سطح و عمق بخشيدن به آن از طريق باز آفرينيهاي مكرر سطوح با تكنيكهاي مختلف، سعي در توليد فضاهاي جديد و تجربه نشده دارند و توانستهاند جايگاه سطح را در فرايند توليد اثر معماري ارتقا دهند.
اما نكتهاي كه در اين ميان حائز اهميت است اين كه مسئلهي معماري تنها سطح و پوسته ي بيروني نيست. شايد در پروژههايي با مقياس كوچك، توجه به پوسته باعث پيچيدهتر شدن معماري ميشود، اما در پروژههاي بزرگ نميتوان تنها با توجه به پوسته خارجي به كليهي مسائل پروژه پاسخ داد و به تعبير رم كولهاس : ” در پروژههايي با مقياس بزرگ، داخل و خارج (Interior and Exterior) دو پروژهي جدا از هماند و نميتوان با فكر كردن در مورد يكي به مسائل ديگري پاسخ داد.”
البته با دقت در آثار متاخر هرتزوگ و دمورن، به ويژه مركز فرهنگي اسكار دومينگوئز و مركز خريد پرادا و حتي بازسازي موزهي تيت مدرن لندنو استاديوم المپيك پكن متوجه ميشويم كه ديدگاه آنها پيرامون توجه به سطح پيچده اندكي تغيير كرده و تا حدودي به برنامه و حجم پيچيده هم توجه ميكنند.
در مجموع ميتوان مهمترين ويژگي آثار هرتزوگ و دمورن را تأكيد بر دوگانگيهايي مانند شفافيت و عدم شفافيت، بيرون و درون، نو و كهنه و… دانست كه با حذف مرز بين اين دوگانگيها وبا ابزار سطح در جستجوي توليد معماري هستند.
در پايان با ارائهي جملهاي از ژاك هرتزوگ به هنگام سخنرانياش در مراسم دريافت جايزهي پرایتزكر به سخن خاتمه ميدهيم:
“چيزي كه توجه ما را بر ميانگيزد، ارتباطي است كه بين تصاوير مرئي و نامرئي در جهان برقرار است.”